کتابها می ارزند به گوشیهایی که خودشان را نخود هر آشی کرده اند.
برنامه ی زندگی مشخصی دارند.
نوشته شده اندچاپ شده اند که دستها را به آرامش دعوتکنندو چشمها را به تمرکز.
هوش را به تقویت و ذهن را به فعالیت دعوت میکنند.
کتابهاگاهی آنقدر جذابند که لبهارا به حرکت وامیدارند
حتی گاهی دوربین ها تا زمان خوانش کتابهاراثبت نکنند دلشان آرام نمیگیرد...
کتابها سر میز شام ظاهرنمیشوند.
به غرورشان برمیخورد میان برگه هایشان هر تصویرو متنی را جای دهند
در زندگی دیگران سرک نمیکشند
زندگی و آبروی خوانندگان را هک نمیکنند.
از چیزی که متعلق به دیگریست بدون اجازه کپی نمیپذیرند
تصویر دیگران را به سخره نمیگیرند
و به کسی اجازه هیچکدامرا نمیدهند.
کتابها زندگی را گم نمیکنند
واگر کسی غرقشان شود دستش را گرفته و نجاتش می دهند
کتابها آبرودارند
اما
اما اینروزها گوشیهای نخود هر آش
، سرسفره ،کلاس درس ،هواپیما،پیک نیک های خانوادگی ،
زمان رانندگی و وو سرک میکشندانقدر وقیح هستند که درزندگی دیگران نیز دست وپاگشوده اند.
گوشی ها همان رفیقان نابابند...
کمی امروزی تر...
#هانیه_سیدمردانی
لطفا در صورت کپی از مطالب نام صاحب اثر کر شود .
پیامبر نیستم
اما
معجزه خواهم کرد
با همین ذغال سیاه دود گرفته
کاری میکنم
دوباره معجزه ساط شود
طبیعت سبز گمشده در این سیاهی
دیواری سفید
خالی
و نقشی از آرامش
نقش درختی سبز با قامتی بلند
آرمیده در آغوش زمین
و دستانی تسبیح گوی
رو به آسمان الهی
و مردی که سالهاست تکیه داده به همین درخت
نگران
و البته امیدوار
معجزه
همین امید بیدار است
صدایی هست
صدایی از دور دست
هی پیرمرد
بلند شو
معجزه ات دستان پینه بسته ی تو را می خواهد
تا برای تحمل سرمای نیمه شب
هیزم بشکنی
....
#هانیه_سیدمردانی
لطفا در صورت کپی از شعر ، نام صاحب اثر ذکر شود.
عاشقی که من باشم ،
معشوقه ای کهتو
پایان قصه میشود افسانه ی قرن
پایان قصه
میرسد به موهای سپید من
و چشم های تار شده از گریه
روزی که برگردی به من
با چشم های تارشده ام ، تار میزنم برایت
پنجره های خواب الوده را باز میکنم
قهوه که نه
اینبار
چای زعفرانی دم میکنم برایت
می نشینم و بار دیگر
از دستانت میخواهم که موهایم راببافد
به بهانه ی خواستنت
تا شاید بمانی اینبار
در اغوشم...
#شعر : هانیه سیدمردانی
لطفا در صورت کپی نام شعر ذکر شود .